تسلسل باطل
در جلسه هستم، گوشیام زنگ میخورد، ناشناس است:
– سلام آقای مهاجری، —— هستم با زحمت شماره شما رو پیدا کردم، دفتر شماره شما رو به کسی نمیده موضوع مهمی است باید با خودتون صحبت کنم.
قرار میگذاریم بعد از جلسه تماس بگیرد و مقرر می شود در اولین فرصت ملاقات کنیم…
مشاوره حقوقی رایگان با وکیل خوب دادگستری
تسلسل باطل
در جلسه هستم، گوشیام زنگ میخورد، ناشناس است:
– سلام آقای مهاجری، —— هستم با زحمت شماره شما رو پیدا کردم، دفتر شماره شما رو به کسی نمیده موضوع مهمی است باید با خودتون صحبت کنم.
قرار میگذاریم بعد از جلسه تماس بگیرد و مقرر می شود در اولین فرصت ملاقات کنیم…
خانمی چادری است که هشت سال قبل جدا شده، همسرش اعتیاد شدید داشته است، حضانت دخترش را به عهده و طلاق گرفته، در حال حاضر متاهل است و با مردی زندگی میکند که بیست سال از او بزرگتر است، دخترش نیز ۱۷ ساله است و دوم دبیرستان.
برای دخترش خواستگاری آمده که ۲۲سال دارد، حرفها و صحبتها هم انجام شده است اما وقتی به پدر جهت اذن ازدواج مراجعه کردهاند به شدت مخالفت کرده و گلایه ها و کینه های قدیمی باز شده.
ابتدا صحبت حقوقی میکنیم و راهکارهای موجود را برایش بازگو میکنم که چگونه میشود بدون اذن پدر و با حکم دادگاه ازدواج آنها را ثبت کرد…
در انتها که گفتگوها تمام میشود از من میپرسد: اگر جای من بودی چه میکردی؟ آیا این ازدواج به صلاح است؟
میپرسم:
آیا دخترت اهل مدارا و سازگار است؟
آیا توانایی تحمل ناملایمات را دارد؟
آیا مهارت حل مشکلات و مدیریت بحرانها را یاد گرفته است؟
آیا شادی آفرین است؟
آیا در تنهایی با خودش احساس خوشبختی میکند؟
با تعجب نگاهم میکند ظاهرا پاسخها مثبت نیست، سری به علامت نه تکان می دهد:
– به من و پدرش رفته است، کمی عصبی است، یکی دوبار هم قصد خودکشی داشته است.
– اینطور که میگویید به نظر میرسد ازدواج برای او زود است، اگر دیرتر ازدواج کند به نفعش است.
کمی در هم میرود…
نگاهش میکنم:
– ببینم… نمیخواهید که او را از سر خود باز کنید؟
خودش چی!؟ نمیخواهد از خانه خلاص شود؟
آرام میگوید: نه!
اما نفی محکمی نیست، نگران می شوم… نگران یک ازدواج ناپخته… نگران دو جوان قربانی…
تصور میکنم دختر را که شاید چند سال دیگر جای مادرش مقابل من نشسته باشد… دلم می گیرد…
ادامه می دهم:
– خواهر من باید بیشتر دقت کنید، شما تجربه زندگی، تجربه شکست و موفقیت داری، شما هستی که باید گوشی و چشم و فکر او باشی و برایش دوراندیشی کنی.
نهایت هدف دخترت از ازدواج پوشیدن لباس عروس و رفتن به آرایشگاه و توجه دیدن از یک شوهر عاشق است.
او صرفا دنبال هیجان است نه ازدواج…
اما آیا راه عاشق کردن شوهر را هم بلد است؟
باز پیشنهاد می کنم اگر می توانید کمی صبر کنید.
به شوخی ادامه میدهم:
نگران مجرد ماندن دختر خانمت هم نباش، دختران دهه هفتادی بی شوهر نمی مانند، عجله نکن که داماد آینده هم به بلوغ اجتماعی بیشتری برسد.
– راستش صحبت ها را کردیم و قول و قرارها گذاشته شده، دیگر نمیشود کار ها را متوقف کرد.
توصیه دیگری هست که انجام دهم؟!
چه بگویم…
– نه… عرضی نیست… ان شاءالله خوشبخت و سعادتمند بشوند.
اصرار داشت که از من مشاوره بگیرد، وقت و هزینه هم صرف کرد اما بیش از اینکه دنبال شنیدن صحبت های من باشد، دنبال گرفتن یک تاییدیه برای تصمیم خودش بود!
اگرچه ما در جایگاه و وضعیت آن خانواده عزیز نیستیم اما بطور کلی به چنین ازدواجهایی بدبینانه نگاه میکنم.
با همه وجود امیدوارم نگرانی و احساس خطر من غلط و نادرست باشد و این دو جوان سالهای سال شاد و سعادتمند در کنار هم زندگی کنند و فرزندان خوشبختی تحویل جامعه دهند .
#علی_مهاجری
#وکیل_دادگستری
#صدای_وکیل
صدای وکیل پاسخ دهنده به سوالات حقوقی شما و ارائه دهنده مشاوره رایگان توسط وکیل دادگستری
[/block]