مرکز پاسخگویی به سوالات حقوقی

تلفن ثابت

02166567311 (6 خط ویژه)

اصطلاحات حقوق تجارت(قسمت3)

1. تابعیت: رابطه‌ای است سیاسی که فردی یا چیزی را به دولتی مرتبط می‌سازد به طوری که حقوق و تکالیف اصلی وی از همین رابطه ناشی می‌شود.

2. تاجر:‌کسی که شغل معمولی خود را معاملات تجاری قرار دهد. …………..

 

مشاوره حقوقی رایگان با وکیل خوب دادگستری

  1. تابعیت: رابطه‌ای است سیاسی که فردی یا چیزی را به دولتی مرتبط می‌سازد به طوری که حقوق و تکالیف اصلی وی از همین رابطه ناشی می‌شود.
  2. تاجر:‌کسی که شغل معمولی خود را معاملات تجاری قرار دهد.
  3. تبرع: در عطاء یعنی دادن مال بدون چشم داشت عوض
  4. تبعه: کسی که تابعیت کشور معینی را داشته باشد.
  5. تبعیض: هرگونه تفاوت محرومیت با تقدم که بر پایه نژاد و رنگ پوست و یا جنسیت و یا مذهب و با عقیده سیاسی در امور مربوط به استخدام و اشتغال، تساوی احتمال موقعیت.
  6. تجارت: معاملات به قصد انتفاع به طوریکه در تفاهم معرف به آن صدق تجارت نماید.
  7. تجاوز: خروج از یکی از مقررات جاری یک کشور از روی تعهد.
  8. تحلیف: کسی را وادار به اداء سوگند کردن
  9. تخلف: عدم انجام تعهد یا تأخیر انجام تعهد.
  10. تدلیس: اعمالی که موجب فریب طرف معامله شود.
  11. ترکه: دارایی زمان فوت مستوفی که به سبب فوت وی از مالیت او خارج می‌شود قبل از اخراج واجبات مالی و دیون و ثلث.
  12. تسبیب: وارد کردن ضرر به مال غیر که فعل منشاء ضرر به وسیله خود غافل، به هدف هدایت نشده باشد بلکه براثر تقصیر با بی‏مبالاتی و غفلت وی ضرری متوجه غیر گردد.
  13. تسعیر: تعیین ارزش پول یک کشور با پول کشور دیگر.
  14. تسلیط: هر کس در مال خود حق هرگونه تصرف که مخالف شرع نباشد دارد.
  15. تصرف: عبارت است از اینکه مالی تحت اختیار کسی باشد و او بتواند نسبت به آن مال در حدود قانون یا بعدوان تصمیم بگیرد.
  16. تصرف عدوانی: تصرفی است که بدون رضای مالک مال غیر منقول از طرف کسی صورت گرفته باشد.
  17. تضامن: در هر یک از دو مورد زیر بکار میرود: 1 در صورت تعدد بستانکاران که هر کی از آنها حق مطالبه تمام تمام طلب را داشته باشند 2 در صورت تعدد بدهکاران که بتوان تمام طلب را از هر یک از آنان مطالبه نمود
  18. تعرفه: صورت قیمت ارقام کالا
  19. تعزیر: مجازاتی است که دارای حداکثر و حداقل باشد، حداکثر آن در قانون معین است و حداقل آن باختیار قاضی است
  20. تعهد: عبارتست از یک رابطه حقوقی که بموجب آن شخص یا اشخاص معین، نظر به اقتضای عقد باشند عقد یا جرم یا شبه جرم یا بحکم قانون ملزم به دادن چیزی یا مکلف به فعل یا ترک عمل معینی به نفع شخص یا اشخاص معینی می‌شوند
  21. تغلیب: غلبه دادن یک جنس بر جنس دیگر بطور مجاز
  22. تفاسخ: مترادف اقاله است.
  23. تفلیس: صادر نمودن حکم افلاس کسی
  24. تقسیط:‌تعیین اقساط برای محکوم علیه یا متعهد از طرف مرجع صلاحیتدار قضایی یا اداری
  25. تقسیم: تفکیک حصه هر یک از شرکاء ملک مشاع معین از طریق تراضی شرکاء یا از طریق حکم دادگاه در صورتیکه بین همه شرکاء تراضی واقع نشود.
  26. تکلیف: او امر و نواهی قانونی را گویند.تلف: از بین رفتن مال بدون دخالت مستقیم یا غیرمستقیم مالک یا شخص دیگر.
  27. تملک: قصد انشا در قبول ملکیت
  28. تنفیذ: اجازه کردن عمل حقوقی غیر نافذ
  29. توقف: در حقوق تجارت به معنی ورشکستگی استعمال می‌شود.
  30. توقیف: سلب آزادی از شخص یا مال او با حالت انتظار ترخیص.
  31. تولیت: تصدی امور وقف را گویند.
  32. تهاتر: یکی از اسباب سقوط تعهدات است. به موجب آن دو تعهد متقابل که طرفین آنها فرق نمی‌کنند و موضوع آن تعهدات وجه نقد یا شیی مثلی و همجنس است به تعداد متساوی با یکدیگر ساقط شوند.
    (ث)
  33. ثبت: نوشتن قرارداد یا یک عمل حقوق یا احوال شخصیه با یک حقوق یا هر چیز دیگر در دفاتر مخصوصی که قانون معین می‌کند.
  34. ثبت احول: ثبت وقایع 4گانه: تولد، فوت، ازدواج و طلاق.
  35. ثمن: مالی که عوض مبیع در عقد بیع قرار می‌گیرد.
    (ج)
  36. جاعل: از نظر حقوق مدنی متعهد در جعاله را گویند
  37. جرایم: جمع جرم است که عبارتست از مخالفت با نهی که قانون برای آن مخالفت مجازات کرده باشد.
  38. جرم: عملی است که قانون آن را از طریق تعیین کیفر منع کرده باشد.
  39. جریمه: وجه نقد یا مال دیگر که بعنوان مجازات از مجرم گیرند.
  40. جزیه: مالی است که یهود یا نصاری یا زرتشتیان به رئیس حکومت اسلام یا نایب او می‌دهند.
  41. جماله: التزام شخصی است به پرداخت اجرت معلوم در مقابل عملی
  42. جواز: صفت مشترک عقود و ایقاعاتی که به صرف قصد یک طرف قابل فسخ است، مترادف پروانه است.
  43. جهل به قانون: یعنی بی اطلاعی از قانونی که منتشر شده و ضمانت اجراء دارد، جهل به قانون عذر محسوب نمی‌شود مگر در موارد خاص
    (چ)
  44. چک‌: نوشته‌ای است که بموجب آن صادر کننده چک وجوهی را که نزد دیگری دارد کلاً یا بعضاً به نفع خود یا ثالث مسترد می‌دارد.
    (ح)
  45. حاکمیت: قدرت سیاسی دولت که در دست حکومت می‌باشد.
  46. حبس: نوعی از عقود احسان است.
  47. حجر: نداشتن صلاحیت در دارا شدن حق معین و نیز نداشتن صلاحیت برای اعمال حقی که شخص آنرا دارا شده است.
  48. حد: حد بمعنی مطلق مجازات است خواه مصرح در قانون جزا باشد یا باختیار قاضی بوده باشد.
  49. حضانت: عبارت است از نگهداری مادی و معنوی طفل به توسط کسانی که قانون مقرر داشته است.
  50. حق ارتفاق: حقی است برای شخص در ملک دیگری بواسطه مالکیت در ملک معین.

    صدای وکیل پاسخ دهنده به سوالات حقوقیه شما و ارائه دهنده مشاوره رایگان توسط وکیل دادگستری

به این مقاله امتیاز دهید