مرکز پاسخگویی به سوالات حقوقی

جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

1. استشهاد: دعوت به شهادت در ورقه عادی یا رسمی را گویند. 2. استعداء: اقامه دعوی را گویند. ……………… مشاوره حقوقی رایگان با وکیل خوب دادگستری استشهاد: دعوت به شهادت در ورقه عادی یا رسمی را گویند استعداء: اقامه دعوی را گویند. استعفا: عملی که به موجب آن شخصی که در موسسه دولتی یا […]

[ما در این مقاله...]
مسیر راهنما
صدای وکیل / حقوقی / اصطلاحات حقوق تجارت(قسمت2)
امتیاز شما به این مقاله؟!

1. استشهاد: دعوت به شهادت در ورقه عادی یا رسمی را گویند.

2. استعداء: اقامه دعوی را گویند. ………………

 

مشاوره حقوقی رایگان با وکیل خوب دادگستری 

  1. استشهاد: دعوت به شهادت در ورقه عادی یا رسمی را گویند
  2. استعداء: اقامه دعوی را گویند.
  3. استعفا: عملی که به موجب آن شخصی که در موسسه دولتی یا ملتی یا وابسته به دولت سمتی را دارا می‌باشد تقاضای ترک آن سمت را می‌نماید.
  4. استعمال: در حقوق اداری اسلام به معنی استخدام به کار می‌رود.
  5. استقراء: بررسی جزئیات مربوط به یک کل بمنظور استخراج قاعده کلی که مشترک بین آن جزئیات باشد
  6. استنابه: عمل حقوقی که بموجب استنطاق: تحقیق از متهم راجع به مورد اتهام از طرف مأمور صلاحیتدار قضایی.
  7. استیفاء: استفاده از کار یا مال دیگری با رضای او
  8. استیمان: مطالبه مالی بعنوان امانت
  9. استیناف: پژوهش
  10. استعاط: از بین بردن حقی به توسط صاحب حق
  11. اسناد رسمی: اسنادی که در اداره ثبت اسناد و املاک یا دفاتر اسناد رسمی یا نزد سایر مأموران رسمی در حدود صلاحیت آنان و برابر مقررات قانونی تنظیم شده باشد.
  12. اشاعه: اجتماع حقوق چند نفر بر مال معین
  13. اصل انتقال حقوق: هر حقی قابل انتقال به غیر است جز آنچه قانون آن را غیرقابل انتقال بداند.
  14. اعاده اعتبار: بازگشت تاجر ورشکسته به موجب حکم دادگاه به اعتبار بازرگانی خود.
  15. اعاده حیثیت: بازگشت به اهلیتی که شخص به علتی آن را از دست داده است.
  16. اعتراض: در لغت به معنی منع و جلو کسی یا چیزی را گرفتن است
  17. اعراض: چشم پوشیدن مالک است از مال خود
  18. اعیان: جمع کلمه عین است و عین به معنی مالی است که دارای جرم و ابعاد می‌باشد اعیان در مقابل منافع و حقوق استعمال می‌شود.
  19. اعیانی: در مقابل عرصه استعمال می‌شود و عرصه به زمین مملوک گفته می‌شود و اعیانی، اموال غیر منقول موجود روی آن زمین را گویند.
  20. افلاس: صفت مفلس است و بجها ورشکستگی به کار می‌رود.
  21. اقاله: بهم زدن عقد لازم است به تراضی یکدیگر آن را تفاسخ و تقایل نیز می‌نامند.
  22. اقامه دعوی: طرح دعوی در مرجع صلاحیتدار مدنی یا کیفری یا اداری
  23. اقرار: عبارت است از اخبار بحقی بنفع غیر و به زیان خود.
  24. اقطاعات: جمع اقطاعه است و آن قطعه‌ای است از اراضی مواد که امام یا نایب او در اختیار کسی می‌گذارد که او آن را مورد انتفاع خود قرار دهد.
  25. اکراه: عملی است تهدیدآمیز از طرف کسی نسبت به دیگری به منظور تحقق بخشیدن عمل حقوقی مورد نظر اکراه کننده
  26. التزام: مترادف تعهد و تعهد کردن است.
  27. الزام: در لغت به معنی اجبار است.
  28. امانت: مال مورد ودیعه را گویند.
  29. اناطه: حالت توقف رسیدگی و اظهار نظر یک دادگاه بر ثبوت امر دیگری در دادگاه دیگر.
  30. انتقال:‌زوال مالکیت مالک نسبت به مال معین به نفع مالک جدید.
  31. انحلال: در معنی از بین رفتن یک موسسه رسمی
  32. انفال: اموالی است که به موجب قانون متعلق به شخص اول اسلام می‌باشد.
  33. انفساخ: انحلال قهری عقد را گویند.
  34. انکار: در اصطلاح آئین‌ دادرسی مدنی کسی که سندی علیه او ابراز شود و او مهر یا امضاء یا اثر انگشت منتسب به خود را نفی کند و آنها را از خود نداند این عمل را انکار گویند.
  35. اهل: غیر محجور را اهل می‌گویند و در لغت به معنی شایسته آمده است.
  36. اهلیت: صفت کسی است که دارای جنون، سفه،‌صفر، ورشکستگی و سایر موانع محرومیت از حقوق باشد.
  37. ایفاء: در مورد پرداخت دین به کار می‌رود.
  38. ایقاع: عملی است تضایی و یکطرفی که به صرف قصد انشا،‌و رضای یکطرف منشأ اثر حقوقی شود.
    (ب)
  39. باطل: هر عمل حقوقی که مخالف مقررات قانونی بوده باشد.
  40. بدهکار: کسی که در ذمه او تعهدی به نفع غیر وجود دارد.
  41. برات: سندی است تجارتی که بوسیله آن شخصی که محیل نامیده می‌شود به شخصی که محال علیه نامیده می‌شود حواله می‌دهد که مبلغی در وجه شخص ثالث بپردازد.
  42. بستانکار: کسی که به نفع او تعهدی بر ذمه دیگری وجود دارد.
  43. بنچاق:‌اسناد راجع به مالکیت یا نقل و انتقال سابق بر معامله‌ای که فعلاً انجام می‌گیرد.
  44. بیع: تملیک عین است به عوض معلوم
  45. بیع سلف: مترادف بیع سلم است و آن بیعی است که ثمن حال و مبیع مؤجل باشد.
  46. بیع مؤجل: بیع نسیه
  47. بیع محاباتی: بیع به کمتر از ثمن‌المثل را که عالماً عامداً صورت گرفته باشد را گویند.
    (پ)
  48. پرداخت: اجراء تعهدی که موضوع آن وجه نقد باشد.
  49. پروتکل: صورت جلسات مجالس سیاسی که برای مذاکره و رسیدگی در امری منعقد شده باشد.
    (ت)
  50. تأسیس: یعنی پی نهادن و ایجاد نمودن. به معنی وضع قانونی است که در معرف و عادت وجود نداشته است.

    صدای وکیل پاسخ دهنده به سوالات حقوقیه شما و ارائه دهنده مشاوره رایگان توسط وکیل دادگستری

امتیاز شما به این مقاله؟!

دیدگاه خود را بیان کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

متن سربرگ خود را وارد کنید

فهرست مطالب

فهرست مطالب